این روزها کرمانشاه میزبان مهمانی است که هر میزبانی تمنای مهمانیاش را دارد؛ مهمانی که سراسر نور و از سلاله پاکیها و فرزند زهراست، این روزها کرمانشاه میزبان آقاست ...
گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، هادی رهبر؛ استقبال چشمگیر مردم استان کرمانشاه از مقام معظم رهبری، استقبالی که باعث دلگرمی دوستان و برآشفتگی دشمنان این خاک شد؛ البته باید گفت از مردمی که از آزمون بزرگ جنگ تحمیلی سربلندانه و سرافرازانه عبور کرده اند و غیراز این هم انتظار نمی رفت.
قبلا (+) هم یادی از شهدای قریشی کرده بودم. خانواده ای در روستای برغان کرج که در مدت حدود یک سال، 4 فرزند خود رو تقدیم اسلام و انقلاب کرد. خاطره امروز راجع به یکی از همون شهداست...
قبل از یکی از عملیاتها، بچه های گردان علی اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه ای بگیرن. تو مراسم هم سید جمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده و هم مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می کنه که ایشون هم خیلی مورد تفقد قرار می ده سید جمال رو. موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو سید جمال که قرار بود مکبر هم باشه شال سبزشو میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می ذارم تا تبرک بشه و بعدا می برم تا ایشالله تو جبهه به آرزوم برسم و شهید بشم.
نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می فرمان که شما هم ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سید جمال قبول می کنه. بعدا هم حضرت آقا به برخی از دوستان تو لشگر می سپرن تا بیشتر هوای سید جمال رو داشته باشن و نذارن خط بره که حضورش برا بقیه رزمنده ها هم باعث دلگرمیه و قوت قلبه. اتفاقا تو عملیات هم تقریبا مواظب بودن که خط نره و تو عقبه بمونه. ولی تو شلوغی درگیری ها سید هم جلو می ره و به آرزوی دیرینش میرسه و به بردار شهیدش ملحق میشه.
تعریف میکنن بعدها که مجدد گردان میرن خدمت آقا و کسی دیگه بلند میشه مداحی می کنه آقا جویای احوال سید جمال میشه که بهشون میگن که سید شهید شده....
فرارزهایی از وصیتنامه شهید:
ای خدای بزرگ! خود می دانی که تنها آرزویم چیست. خدایا! دلم برای شهادت خیلی تنگ شده است. خدایا! برای من ننگ است که این همه شهدا را دیدم و بخواهم در بستر با مرگ طبیعی از دنیا بروم. برای من، خالقا! ننگ است که دوستانم، همرزمانم با فیض شهادت در صف انبیاء و شهدای کربلای حسین قرار بگیرند و من در بستر بمیرم. پدرجان! اگر برادرت و برادرزادهات و دو فرزندت شهید شدند، مبادا اگر برادرانم خواستند به جبهه بروند مانع شوی، اگر تمام فرزاندانت شهید شوند باید همه به جبهه بروند و اسلام را در تمامی دنیا سرافراز کنند.
سردار رضایار :در دوران دفاع مقدس ، بنده در سپاه اردبیل حضور داشتم و هر روز شاهد حضور بسیجیان کم سن و سالی بودم که پیش بنده می آمدند و خواستار رفتن به جبهه و مناطق عملیاتی بودند .یک روز نوجوانی کم سن و سال بنام مرحمت بالازاده پیشم آمد و گفت می خواهم به جبهه بروم و لطف کنید مرا هم اعزام کنید. خیلی هم پافشاری می کرد . بنده هم با توجه به کمی سن ایشان ، گفتم : 13 ساله ها نمی توانند به جبهه بروند !
مرحمت هم خیلی غمگین و ناراحت رفت . مدتی پیدا نبود . به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود، چه کاری؟
ادامه مطلب...
ستاد یادواره شهدای منطقه ارسباران در نظر دارد به منظور پاسداشت رشادتها و از جان گذشتگیهای شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، فراخوان وبلاگ نویسی در فضای مجازی (وبلاگها) باعنوان «لاله های ارسباران» را برگزار نماید.
نظر به فرارسیدن اجلاسیه یادواره شهدای منطقه ارسباران ، ستاد یادواره در نظر دارد به منظور
پاسداشت رشادتها و از جان گذشتگیهای شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، فراخوان
وبلاگ نویسی در فضای مجازی (وبلاگها) باعنوان «لاله های ارسباران» را با موضوعات ذیل برگزار
نماید. لذا از عموم علاقمندان و وبلاگ نویسان جهت شرکت در این فراخوان دعوت به عمل میآید.
کلیه شرکت کنندگان میتوانندمطالبشان را در وبلاگ شخصی خود از تاریخ 15/6/90 تا
حداکثر 20/7/90 آدرس وبلاگ و مشخصات خود را به سایت shahid-arasbaran.ir در
قسمت تماس با ما معرفی نمایند. توضیح : از کلیه علاقمندان به شرکت در این مسابقه
خواهشمند است پس از ثبت نام ، آدرس سایت ستاد یادواره شهدای منطقه ارسباران را
در وبلاگ خودشان لینک نمایند .
محورها و موضوعات مسابقه وبلاگ نویسی « لاله های ارسباران »
1- شهداء ، دفاع مقدس و بیداری اسلامی.
2- شهداء و الگو گیری از نهضت سرخ عاشورا.
3- شهداء و عمل به تکلیف ( لحظه شناسی ).
4- شهداء و بصیرت.
5- شهداء و ولایت پذیری.نکته :مطالب و مقالاتی که حول محورهای فوق در وبلاگ ها ثبت و منتشر شده باشد ، پس از بررسی ، جوایزی به نفرات برگزیده اهداء خواهد شد.
شهید موحد دانش: شهید عزادار نمیخواهد، رهرو میخواهد
برادران عزیز، برادری داشتم که در راه خدا فدا شد، قبلاً در وصیتنامهام با او صحبت و درد دل می کردم. اکنون به شما توصیه می کنم که برادران عزیزم نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که، حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.
ماه رمضان آمد...و من...
کوله باری از گناه دارم...بغضی نشکسته...و خسته ...خسته از هجران..
برای آمدن این ماه لحظه ها را یکی یکی با سوسوی ستاره ها شمردم..
کلبه دلم را نم اشک گرفته...میخواستم این ماه بیاید و بگویم...از شبهای سرد بی تو...از سکوت مرگ اور حسرت....
خدایا...دیگه تاب ماندن ندارم...آواره ام...بی کسم با همه کسم و بی چیزم با همه داشته هایم...
ای معبود من...ای مهربانم...به راه ادامه میدم...اما از هم گسسته هستم...متلاشی...سرما وجودم رو گرفته...قدمهام روز به روز آهسته تر میشن...چشمهام به دور دست خیره شدن که ببینن بی تو تا به کجا خواهم رفت؟...و میدونم که نمیکشم...به خودت قسم که بی تو نمیکشم...
خدایا دستم رو بگیر...
خسته ام...از پناه اووردن به دنیای تنهایی هام...و تو رو اونجا پیدا نکردن...دوست دارم باشی ولی نیستی...
دیگه روی سجاده اشک نمیریزم...دیگه با سوز دل صدات نمیزنم...دیگه لحظه خوش حضورت رو احساس نمیکنم...
خدایا دلم برات تنگ میشه...هر شب...هر شب که بعد از اذان صبح از خواب میپرم و سایه ابر سیاه غم رو دلم میشینه و باز میگم:امشب هم نشد بیدار بشم...خدایا ببخش...
دلم برای سکوت شب و آسمون بزرگت تنگ شده...برای همه انس الفتها...درد دلها...خدایا...دلم تنگ شده.تنگ....تنگ
خدایا...چرا میذاری شرمندت باشم؟
باهات نیستم و همراهمی...صدات نمیکنم اما پیشمی...ازت چیزی نمیخوام ولی بهم میدی...چرا؟دلم میسوزه از این چرا ها.....دلم میسوزه از مهربونی هات و از سنگدلیهام...دلم میسوزه برای خودم...دلم میسوزه ...و تب این سوختن اشک چشمهام رو خشک کرده....
چقدر از بزرگواریت شرمندهام که منو در تموم لحظههای ناشکریم ، توی تموم لحظههای بیصبریم با محبت تحملم کردی ، نه تنبیهم کردی نه حتی ذرهای محبتت رو ازم دریغ کردی .
ماه رمضان اومد....و تو
سفره رحمتت رو بیش از بیش پهن کردی...منم یکی از همین مهمونا...اومدم ازت گدایی کنم...دل سوخته و محبت با تو رو گدایی میکنم...مناجات با تو رو گدایی میکنم...فراموش نکردن خوبی هات رو گدایی میکنم...اشک ریختن به وقت خوشی و راحتی روی سجاده نماز شب رو گدایی میکنم...خدایا گدای در خونت هستم...نمیگم منو ببر سر سفره بنشون...فقط همینها...اینا رو دم در می ایستم بهم بده تا برم...برم اما همیشه باهات باشم ...چرا که تو همیشه با منی...من همینو میخوام...همین و بس.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
چون ماه شعبان میرسید حضرت زینالعابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع میکردند و میفرمودند:
ای اصحاب من! میدانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است، و حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم
میفرمودند شعبان ماه من است، پس در این ماه برای جلب محبّت پیغمبر خود صلوات الله علیه، و برای تقرّب به سوی پروردگار خویش،
روزه بدارید، به خدایی که جان علیبن الحسین علیه السلام به دست قدرت اوست سوگند یاد میکنم از پدرم حسینبن علی علیه السلام
شنیدم که فرمود: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم: هر که شعبان را برای جلب محبّت پیامبر، و تقرّب جستن به سوی خداوند روزه بدارد
خداوند او را دوست بدارد، و در روز قیامت به کرامتش نزدیک نماید، و بهشت را بر او واجب گرداند.