در مکتب انسان ساز اسلام، پاکدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در مقابل، بی عفّتی و بی بند و باری جنسی محکوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و هدایت، مسائل جنسی و شهوانی را کنترل و تعدیل می کند، مسلمانان را به عفاف و پاکدامنی فرا می خواند، سپس با تدابیر حکمت آمیز و اصولی زمینه های انحراف را از میان بر می دارد. هم به پیروان خویش دستور می دهد بی عفتی نکنند و هم از آنان می خواهد که اسباب لغزش و گناه دیگران را فراهم نسازند.
چشم چرانی، اولین قدم انحراف
گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است. نگاههای آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا می کند. حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلنَّظرَةُ بَعْدَ النًّظرَةِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَةَ وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَة؛ چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد» (روضة المتقین/ ج 9، ص 434). نگاه کردن به ناموس دیگران، خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «النَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ؛ نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است» ( بحارالانوار/ ج 104، ص 38 ). امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «الْعُیونُ مَصائِدُ الشَّیطانَ؛ چشمها، کیمنگاه های شیطان است. پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند.
سفارش قرآن به چشم پوشی از نامحرم
امام باقر علیه السلام فرمود: جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان، مقنعه زن ها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوشها، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او در میان می گذارم. جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد؛ (فروع کافی، ج 5، ص 521) «قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعونَ؛ به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است» (نور/ آیه 30 ) و پس از آن فرمود: «وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یَغْضُضنَ مِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنًّ ؛ به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند»(نور / آیه 31 ).
پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار ضروری و واجب شمرده شده است: نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است». ادامه مطلب
... استاد ! حالتان خوب نیست؟
مقدس سری تکان داد و گفت: نمی دانم ... دلم هوای کربلا کرده. چه کسی با من راهی کربلاست؟
نام کربلا دل همه را لرزاند و لبخند زدند. میرعلام با شادمانی گفت: نیکی و پرسش؟ چه کسی دلش هوای کربلا نمی کند؟ یعنی امروز درسمان تعطیل است؟
مقدس جواب داد: بله ... امروز دلم اینجا قرار ندارد. حس می کنم باید بروم. هر کس دوست دارد با من بیاید همه استقبال کردند و در حجره را بستند و پیاده راهی کربلا شدند. با گذشتن از کوچه پس کوچه های خاکی نجف و عبور از دروازه شهر، از دوردستها، نخلها و بیابانهای خشک کربلا که دیده شد مقدس اردبیلی شروع به زمزمه کرد. اشک می ریخت و نجوا می کرد. طلبه جوانی که صدای خوشی داشت و از شاگردان مقدس بود، شروع به روضه خواندن کرد و بقیه همصدا با مقدس اشک می ریختند و زمزمه می کردند. نخلهای غبار گرفته و غمگین و بیابانهای خشک و بی آب و علف دل مقدس را آتش زده بود. انگار این بیابان هرگز بعد از آن فاجعه خونبار و مظلومانه، نباید روی سرسبزی و نشاط را به خود می دید که بعد از گذشت صدها سال از عاشورای 61 همچنان غم گرفته و ماتمزده بود.
مقدس اردبیلی و طلبه های همراهش گریه کنان و نجواکنان به کربلا رسیدند و از دور که گنبد و بارگاه امام حسین، علیه السلام، را دیدند، ناله «یا حسین» از دلهایشان برخاست. حرم بسیار شلوغ بود و جمعیت موج می زد. مقدس رو به همراهانش گفت: ما اهل همین دیاریم و زود به زود زیارت کربلا نصیبمان می شود. اما این زوار آرزومند از راههای دور و با زحمت آمده اند. داخل حرم نمی شویم تا مزاحم حال آنها نباشیم. بیایید همین جا، گوشه صحن رو به حرم می ایستیم و حرف دلمان را می زنیم.
همه طلبه ها پذیرفتند. می دانستند مقدس رعایت حال همه را می کند، چه رسد به حال زائران تشنه و آرزومند کربلا. همانجا کنار صحن دور هم حلقه زدند. مقدس پرسید:
- آن طلبه جوان خوش صدا که بین راه برایمان روضه می خواند کجا رفت؟
یکی از طلبه ها نگاهی به جمعیت انداخت و گفت: آقا همراه ما بود. اما در شلوغی صحن و سرا نمی دانیم کجا رفت. شاید متوجه حرف و قرار شما نشد و برای زیارت به حرم رفت.
مقدس هنوز جوابی نداده بود که مرد عربی از بین جمعیت راه را باز کرد و جلو آمد و رو به مقدس گفت:
- ملا احمد! می خواهی چه کنی؟
مقدس جواب داد: می خواهم زیارت اربعین امام حسین، علیه السلام، را بخوانم.
مرد عرب گفت: کمی بلندتر بخوان من هم گوش کنم.
مقدس اردبیلی نگاهش به سمت بارگاه حسین، علیه السلام، پر کشید و خواند:
- السلام علی ولی اللَّه و حبیبهف ...
طلبه ها همصدای مقدس زمزمه کرده و اشک می ریختند و مرد عرب هم گوش می داد و یکی دو جا در زیارت توجه مقدس را به نکاتی جلب کرد. زیارت که تمام شد. مقدس انگار که هنوز سیراب نشده باشد رو به طلبه ها کرد و گفت:
- این طلبه پیدا نشد؟ نیامد؟
گفتند: نه آقا ... نمی دانیم کجا رفته؟ حتماً در شلوغی جمعیت ما را گم کرده است.
مرد عرب رو به مقدس کرد و پرسید: مقدس اردبیلی چه می خواهی؟
مقدس جواب داد: طلبه ای از رفقایمان بین راه برایمان روضه می خواند. حالا نمی دانم کجا رفته. می خواستم اینجا هم برایمان روضه بخواند.
مرد عرب پرسید: مقدس می خواهی من برایت روضه بخوانم؟!
مقدس گفت: بله! اگر بلدی بخوان!
مرد عرب نگاهی به حرم ابی عبداللَّه الحسین، علیه السلام، کرد و از همان طرز نگاهش دل مقدس لرزید و منقلب شد. مرد صدا زد: یا اباعبداللَّه نه من و نه این مقدس اردبیلی و طلبه های همراهش، هیچ کدام یادمان نمی رود آن ساعتی که خواستی از زینب جدا شوی!
صدایش آنقدر گرم و دلنشین بود که آتش به جان مقدس زد و صدای ناله و گریه جمع بلند شد ... و یک وقت مقدس به خود آمد و دید مرد عرب بین آنها نیست و آنها همچنان اشک می ریزند و حسین، علیه السلام، را صدا می کنند بی اختیار با دو دست بر سر خود زد و نالید: این مرد عرب، مهدی فاطمه بود و احمد! تو نفهمیدی چه کسی برایت روضه خواند ...
داستانهایی از احوالات ملا احمد مقدس اردبیلی (ره)
... استاد ! حالتان خوب نیست؟
مقدس سری تکان داد و گفت: نمی دانم ... دلم هوای کربلا کرده. چه کسی با من راهی کربلاست؟
نام کربلا دل همه را لرزاند و لبخند زدند. میرعلام با شادمانی گفت: نیکی و پرسش؟ چه کسی دلش هوای کربلا نمی کند؟ یعنی امروز درسمان تعطیل است؟
مقدس جواب داد: بله ... امروز دلم اینجا قرار ندارد. حس می کنم باید بروم. هر کس دوست دارد با من بیاید همه استقبال کردند و در حجره را بستند و پیاده راهی کربلا شدند. با گذشتن از کوچه پس کوچه های خاکی نجف و عبور از دروازه شهر، از دوردستها، نخلها و بیابانهای خشک کربلا که دیده شد مقدس اردبیلی شروع به زمزمه کرد. اشک می ریخت و نجوا می کرد. طلبه جوانی که صدای خوشی داشت و از شاگردان مقدس بود، شروع به روضه خواندن کرد و بقیه همصدا با مقدس اشک می ریختند و زمزمه می کردند. نخلهای غبار گرفته و غمگین و بیابانهای خشک و بی آب و علف دل مقدس را آتش زده بود. انگار این بیابان هرگز بعد از آن فاجعه خونبار و مظلومانه، نباید روی سرسبزی و نشاط را به خود می دید که بعد از گذشت صدها سال از عاشورای 61 همچنان غم گرفته و ماتمزده بود.
مقدس اردبیلی و طلبه های همراهش گریه کنان و نجواکنان به کربلا رسیدند و از دور که گنبد و بارگاه امام حسین، علیه السلام، را دیدند، ناله «یا حسین» از دلهایشان برخاست. حرم بسیار شلوغ بود و جمعیت موج می زد. مقدس رو به همراهانش گفت: ما اهل همین دیاریم و زود به زود زیارت کربلا نصیبمان می شود. اما این زوار آرزومند از راههای دور و با زحمت آمده اند. داخل حرم نمی شویم تا مزاحم حال آنها نباشیم. بیایید همین جا، گوشه صحن رو به حرم می ایستیم و حرف دلمان را می زنیم.
همه طلبه ها پذیرفتند. می دانستند مقدس رعایت حال همه را می کند، چه رسد به حال زائران تشنه و آرزومند کربلا. همانجا کنار صحن دور هم حلقه زدند. مقدس پرسید:
- آن طلبه جوان خوش صدا که بین راه برایمان روضه می خواند کجا رفت؟
یکی از طلبه ها نگاهی به جمعیت انداخت و گفت: آقا همراه ما بود. اما در شلوغی صحن و سرا نمی دانیم کجا رفت. شاید متوجه حرف و قرار شما نشد و برای زیارت به حرم رفت.
مقدس هنوز جوابی نداده بود که مرد عربی از بین جمعیت راه را باز کرد و جلو آمد و رو به مقدس گفت:
- ملا احمد! می خواهی چه کنی؟
مقدس جواب داد: می خواهم زیارت اربعین امام حسین، علیه السلام، را بخوانم.
مرد عرب گفت: کمی بلندتر بخوان من هم گوش کنم.
مقدس اردبیلی نگاهش به سمت بارگاه حسین، علیه السلام، پر کشید و خواند:
- السلام علی ولی اللَّه و حبیبهف ...
طلبه ها همصدای مقدس زمزمه کرده و اشک می ریختند و مرد عرب هم گوش می داد و یکی دو جا در زیارت توجه مقدس را به نکاتی جلب کرد. زیارت که تمام شد. مقدس انگار که هنوز سیراب نشده باشد رو به طلبه ها کرد و گفت:
- این طلبه پیدا نشد؟ نیامد؟
گفتند: نه آقا ... نمی دانیم کجا رفته؟ حتماً در شلوغی جمعیت ما را گم کرده است.
مرد عرب رو به مقدس کرد و پرسید: مقدس اردبیلی چه می خواهی؟
مقدس جواب داد: طلبه ای از رفقایمان بین راه برایمان روضه می خواند. حالا نمی دانم کجا رفته. می خواستم اینجا هم برایمان روضه بخواند.
مرد عرب پرسید: مقدس می خواهی من برایت روضه بخوانم؟!
مقدس گفت: بله! اگر بلدی بخوان!
مرد عرب نگاهی به حرم ابی عبداللَّه الحسین، علیه السلام، کرد و از همان طرز نگاهش دل مقدس لرزید و منقلب شد. مرد صدا زد: یا اباعبداللَّه نه من و نه این مقدس اردبیلی و طلبه های همراهش، هیچ کدام یادمان نمی رود آن ساعتی که خواستی از زینب جدا شوی!
صدایش آنقدر گرم و دلنشین بود که آتش به جان مقدس زد و صدای ناله و گریه جمع بلند شد ... و یک وقت مقدس به خود آمد و دید مرد عرب بین آنها نیست و آنها همچنان اشک می ریزند و حسین، علیه السلام، را صدا می کنند بی اختیار با دو دست بر سر خود زد و نالید: این مرد عرب، مهدی فاطمه بود و احمد! تو نفهمیدی چه کسی برایت روضه خواند ...
داستانهایی از احوالات ملا احمد مقدس اردبیلی (ره)
گفت:فقیرم.
گفتند:نیستی.
گفت:فقیرم!باور کنید.
گفتند:نه!نیستی.
گفت:شما از حال وروز من خبر ندارید.
وحال وروزش را تعریف کرد.گفت که چقدر دستهایش خالی است و
چه سختی هایی شب وروز میکشد.ولی امام هنوز فقط نگاهش
میکردند.
گفت:به خدا قسم چیزی ندارم.
گفتند:اگر صد دینار به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما
متنفری؟از ما فرزندان محمد(ص).
گفت:نه!به خدا قسم نه.
"هزار دینار؟"
نه!به خدا قسم نه.
دهها هزار؟
نه!باز دوستتان خواهم داشت.
گفتند:چطور میگویی فقیری،وقتی چیزی داری که به این قیمت
گزاف هم نمی فروشی؟
"چطور میگویی فقیری وقتی کالای عشق ما در دارایی تو هست؟"
سرمایه محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
پیشاپیش فرارسیدن عید اکمل دین ، ولایت و رهبری آقا امیر المومنین حضرت علی علیه السلام را به همه دوستانداران و عاشقان آن حضرت تبریک و شادباش عرض می نمایم! روز عید سعید غدیر یکی از این ایام سرور آل محمد، علیهمالسلام، است که به عنوان «عیدالاکبر» نامیده شده، چرا که روز اکمال دین و اتمام نعمتهای پروردگار، به خاطر واقعه غدیر و انتصاب شایسته و بحق حضرت علی، علیهالسلام، به امر الهی به جانشینی رسول معظم، صلّیاللّهعلیهوآله، است.
پس شایسته است که به پاس قدردانی از این نعمت عظیم الهی و عرض ادب به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علی، علیهالسلام، عید سعید غدیر را در خانواده و اجتماع باشکوه فراوان برگزار نماییم و از برکات معنوی این روز عزیز بهرهمند شویم.
آنچه در این مختصر تقدیم میگردد مطلبی است در خصوص کتاب شریف الغدیر از علامه امینی ( رحمه ا... علیه )
حاج شیخ عبد الحسین امینی تبریزی فرزند حجت الاسلام حاج میرزا احمد صاحب الغدیر، یکی از آیات بزرگ و علمای مجاهد اسلام در قرن اخیر بود. این عالم ربانی در سال 1320 در شهر تبریز به جهان دیده گشود و از آغاز زندگی با نبوغی خاص، حافظه قوی و سرعت انتقالی عجیب در درک مسائل دینی، پیشرفت نمود و پس از پیمودن مقدمات علوم و سطوح فقه و اصول، رهسپار نجف اشرف گردید و سال ها از محضر آیات عظام: حاج سید محمد فیروز آبادی، حاج سید ابو تراب خوانساری، آیت الله نائینی و حاج میرزا علی شیرازی به مراتب کمال و دانش های اسلامی نائل گردیده به درجه اجتهاد و استادی ارتقاء یافت.
علامه قسمت زیادی از سنوات عمر شریفش در جمع آوری احادیث نبوی (و استنساخ از کتب مشهور عامه و مقبول مسلمین) صرف شد و ضمن مسافرت به کشورهای اسلامی به آسیا و افریقا دائرة المعارفی به نام الغدیر به رشته تحریر برد. کتاب الغدیر بالغ بر بیست مجلد مجموعه ای از احادیث نبوی و دائرة المعارفی در تاریخ زندگی معصومین و شرایط تصدی امر خلافت و اینکه ائمه معصومین والیان امر الهی پس از رسول گرامی اسلام است می باشد.
علامه امینی نویسنده کتاب الغدیر می گوید: هر کس صلواتش را با وعجل فرجهم بگوید من او را در ثواب نگارش کتاب الغدیر شریک می کنم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
من نمی دانم چطور امور خود را اصلاح می کنید، اما این را بدانید که جای خلوت تر از آنجا که با صانع خود هستید، نمی یابید. هیچ زنی با شوهر خود، و هیچ فرزندی با پدر و مادر خود تا این حد قرابت ندارد. نه آبرویت را می ریزد و نه به کسی چیزی می گوید. همه جزییات را هم می داند. هر چه را هم که می گویی تقربت به او بیشتر می شود. آیا کسی را سراغ دارید که مانند خداوند این گونه انیس بندگانش باشد؟ انسان وقتی چنین انیسی دارد ، خوب است گاهی بنشیند و با او خلوت کند، حسابهای گذشته را صاف کند، برای آینده اش هم سک کاغذ سفید بگذارد و بگوید خدایا اگر از این به بعد از ما کوتاهی سرزد تو بنویس، اگر از تو کوتاهی سر زد ما می نویسیم.
صلح با خدا را خیلی بزرگ بشمارید. صلح با خدا یعنی تسلیم اراده الهی شدن و به داده و نداده راضی بودن. خوب است مسائل را کمی حمل بر صحت کنیم. بگوییم این را نمی دانیم، شاید خوب است و ما نمی دانیم. این ابتدای صلح با خداست. آیا تاکنون نشسته ای با خدا حساب و کتاب کنید؟ برای این کار بایستی ابتدا اسلحه را از خود دور کنید. خودتان را طلبکار ندانید. او را مواخذه نکنیدو خدای ما خدای خوبی است. هر کدامتان غمگین تر هست مردانه تر به میدان بیایید و با خدا صلح کنید. انسان با جنگ چیزی به دست نمی آورد.روی خندان ، روی باز و کلام زیبا داشته باشید. هم با خلق خدا و هم با خدا صلح کنید.
انشاا... صابر باشید، هر وقت در تنگنا قرار گرفتید خدا کمکتان می کند.خدا غفور است، بزرگ است. بیشتر از خودمان ما را دوست دارد. منتهی دوست دارد که ما دعا کنیم تا خودمان بهره ببریم. می گوید من کار خودم را می کنم ، شما هم مرا یاری کنید، یعنی دعا کنید. خدا که یار نمی خواهد . یاری یعنی بیایید هم مسلک من یشوید. غفار باشید ، ستار باشید. خیلی خوب است که انسان همه چیزش را از خدا بخواهد. به بچه ها یاد بدهید با خدا صحبت کنند.
طوبای محبت، جلسات حاج شیخ محمداسماعیل دولابی
ماه ذیحجه، آخرین ماه از سال هجری قمری است که متبرک است به فریضه الهی حج و وقایع و افتخاراتی که در این ماه مبارک نصیب امام اول مسلمین حضرت علی(ع) گردیده است.
از جمله افتخاراتی که نصیب امام(ع) گردید، ابلاغ سوره برائة به مشرکین مکه دراولین روز از ماه ذیحجه میباشد.
افتخار دیگر، عقد آن حضرت با دختر پیغمبر اکرم(ص) است که به روایتی در روز اول وبه روایتی دیگر در روز ششم این ماه به وقوع پیوسته است.
دیگری، بستن در خانههای صحابه است که به به خانه خدا و مسجد شریف بازمیشد؛ غیر از خانه علی(ع) که این اتفاق نیز در روز عرفه یعنی نهم این ماه بزرگ به وقوع پیوست.
نکته دیگر زفاف علی ابن ابیطالب(ع) با فاطمه زهرا(س) در شب نوزدهم این ماه اتفاق افتاده است.
یکی از اتفاقات مهم نیز خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر رسول خدا(ص) است که در شب بیست وچهارم این ماه اتفاق افتاد وبه «لیلة المبیت» معروف است و هجرت پیامبر اسلام به مدینه ـ که مبدأ تاریخ مسلمین و سرآغاز عظمت اسلام است ـ از همان شب شروع شد.
در عظمت آن شب پیغمبر اکرم(ص) فرمود: هر نفسی که علی(ع) در آن شب میکشد از عبادت جهانیان برتر بود، زیرا با این عمل، حضرت علی(ع) حاضر شد جان خود را فدای حضرت محمد(ص) نماید.
یکی دیگر از افتخارات آن حضرت در این ماه، نزول سوره «هل اتی» در شأن وی و خاندان شریفش بود که در بیست وپنجم این ماه واقع شد و باعث آن ایثار و فداکاری بزرگی بود که آن حضرت و خانواده بزرگوارش در ظرف سه روز که روزه نذری داشتند، در موقع افطار، غذای خود را در راه خدا به مسکین، یتیم و اسیر دادند و خود با آب، روزه گشوده و با گرسنگی سر کردند. از دیگر افتخارات آن حضرت در این ماه، خاتمبخشی وی میباشد که آیه شریفه «انما ولیکم الله و رسوله واللذین آمنوا اللذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون» که دلیل بر اثبات امامت و ولایت آن حضرت میباشد نیز درباره وی نازل گردید.
مهمترین افتخاری که نصیب حضرت علی(ع) در این ماه گردید، رسیدن به مقام و جایگاه امامت بود که در واقعه «غدیر خم» رخ داد و پیامبر اسلام در برابر چندین هزار مسلمان، دستان حضرت علی(ع) را بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».
یعنی « هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن دارد و یاری ده هر که علی را یاری دهد و منکوب کن هر که ترک یاری علی نماید».
از افتخارات دیگری که در بیست و چهارم این ماه نصیب حضرت علی(ع) گردیده ؛ موضوع مباهله و نزول آیه شریفه «انفسنا» میباشد و خلاصه آن این است که پس از مباحثه طولانی پیامبر اسلام(ص) با نصاری، وقتی نتیجهای حاصل نشد و نصاری اصرار ورزید؛ آیه «انفسنا» به شرح ذیل نازل گردید:
«فمن حاجک من بعد جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»؛ یعنی «ای پیامبر، هر کس پس از علم تو بر حقانیت خویش از این پس با تو محاجه و مکابره کند، بگو بیائید شما و فرزندان و زنان و کسانی که بــــه منزله جان خــــود آنها را دانسته و گرامی میشماریم حاضر کنیم و در حق یکدیگر نفرین نمائیم تا هر یک از ما وشما باطل است نابود گردد».
در این آیه منظور از «ابنائنا» حسنین(ع) و منظور از «نسائنا» حضرت فاطمه زهرا(س) است و منظور از « انفسنا» حضرت علی(ع) میباشد که خداوند متعال او را به منزله نفس شریف و جان گرامی پیامبر اکرم(ص) اعلام نموده است.
چرا که به روایات متعدد پیامبر اکرم (ص) به جز حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، حضرت امام حسن(ع) وحضرت امام حسین(ع) کسی را با خود به مباهله نبرده است.
و از اینکه نصاری حاضر به مباهله با پیامبر اکرم(ص) نشد و تسلیم گردید؛ مبین نبوت پیامبر و امامت علی(ع) و حسنین است که از شخصیت والایی برخوردار بودهاند که جذبه آنها نیز دشمنان اسلام را ناکام وبه عقب میراند.
پیام این واقعه این است: وقتی پس از پیامبر اکرم(ص) شخصی مانند حضرت علی(ع) که به منزله نفس شریف و جان گرامی آن حضرت در بین امت باشد؛ از هر کس شایستهتر به مقام امامت در بین امت خواهد بود.
آری اینها تمام افتخاراتی است که در ماه ذیحجه نصیب مولای متقیان علی(ع) گردید وجمع شدن این همه اتفاق در یک ماه خاص وبرای یک شخص از عجایبی است که رموز الهی پاسخگوی آن میباشد.
برداشتی آزاد از ویژه نامه بنیاد غدیر