سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگامی که نزد دانشمندی می نشینی، برای شنیدن حریصتر از گفتن باش وخوب گوش دادن را مانند خوب گفتن یاد بگیر و سخن کسی را قطع مکن . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :140
بازدید دیروز :17
کل بازدید :505160
تعداد کل یاداشته ها : 243
103/9/28
7:21 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
فواد[114]
در باغ شهادت را نبسته اند. کلیدش را هم کسی نشکسته است. جنگ همان جنگ است. از آغاز تاریخ تا پایان آن همواره نزاعی بین حق و باطل وجود داشته و خواهد داشت. جنگ ادامه دارد. تنها این مختصات جنگ است که تغییر می کند و این ماییم که باید زمین جدید بازی را خوب بشناسیم. باید جبهه ها را پیدا کنیم. سکوت در این میدان جایز نیست. نشستن به منزله همراهی با دشمن است. باید برخیزیم. زمانی کشور به کسانی نیاز داشت که سلاح بر دوش بگیرند. امروز به کسانی نیاز دارد که تولید علم را کلید بزنند؛ به کسانی که مقابل منافقان داخلی بایستند؛ به کسانی که مقابل اندیشه های فاسد وارداتی قد علم کنند؛ به کسانی که از گفتمان انقلاب دفاع کنند؛ به کسانی که نرم افزار انقلاب را تدوین کنند؛ به کسانی که مقابل انقلابیون شرمنده بایستند؛ به کسانی که حاضر باشند از خودشان عبور کنند؛ به کسانی که حاضر باشند هزینه بدهند؛ به کسانی که فقط با خدایشان معامله کنند.

خبر مایه
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی همفکری وبلاگ گروهی فصل انتظار بتلیجه نمازگذار این راه بی نهایت مکاشفه آخرالزمان و منتظران ظهور یک لحظه با یک طلبه! ● بندیر ● سجاده ای پر از یاس در کوی بی نشان ها د نـیـــای جـــوانـی ... حبل المتین ... جبهه وبلاگی غدیر ● رایحه ● جاکفشی عروج تخریبچی هیات محبان بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه شلمچه جاده خاطره ها .: شهر عشق :. نسیم قدسیان رنگارنگه یک فنجان شعر سلام شهدا سرافرازان یک ایحسب الانسان ان یترک سدی «نجوای شبانه» رند نور توشه آخرت نشانه ساحل نشین اشک بچّه شهید (به یاد شهدا) شهدای دفاع مقدس شهید قنبر امانی چفیه استشهادی خط سوم نگاه منتظر مرصاد صفحات خط خطی فرشتگان رنجور در حسرت شهادت قبیله ی زمین شریعت پاینده کلک بهار مهندسی متالورژِی فدایی سید علی از فرش تا عرش بر و بچه های ارزشی دوزخیان زمین شش گوشه نه آبی .. نه خاکی یا زهرا(س) یادگار آل یاسین نورهدایت امیدزهرا هامون و تفتان صبح دیگری در راه است .... شاهد کشکول سیب گلاب نسیم وحی عوامل پیشرفت ،راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت چیست ؟ عکس جالب مهدیار دات بسیجی کبوترانه من هیچم علوم قرآنی Quranic Sciences آفرینش قاضی مالخر خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا حزب اللهی مدرنیته گنجینه قصار خودت va خودم .: حرف دل :. کجایید ای شهیدان خدایی ● باد صبا ● سیب سرخ انتظار فوتوبلاگ وصال نشانه های ظهور موعود پرواز نیلوفرعاشق طلبه میلیونر حریم یاس یکدلی در سفر زندگی شهید امر به معروف زوبونی عشق حسین(ع) و در باره ی معصومین نیم پلاک یعنی شهید وبلاگ فرهنگی اجتماعی عاشورا وبلاگ ایران اسلام در گوشی با خدا مشهد وبلاگ خاطرات مخلصات سوخته دل با معرفت ترنم بهاری یادداشت پرس و جو حاج صالح رهپویان وصال تمنای وصال بیقرار ظهور امتداد استخاره با قرآن مداحی و مولودی پایگاه اطلاع رسانی استاد انصاریان تجلی اعظم شیعه نیوز شبهای پیشاور بهترین ها امام موسی صدر شهید چمران سایت اطلاع رسانی استاد مصباح یزدی گل گفته معبر خدای که به ما لبخند میزند بسیج . خودباوری . شکوفائی و نوآوری واحد106 لشگرامام حسین وبلاگ فرهنگی اجتماعی عاشورا گنجینه معرفت بی قرار سلام113 آفتاب مهربانی فرزند شهید بسیجی مردان بی ادعا بسم رب المهدی ما زنده ایم مبلّغ مجمع فرهنگی مذهبی بهشت نور .::: مجاهدین ولایت :::. شجره طیبه قدسیان شمیم رضوان نقطه رهایی رایحه وصال فاطمه برترین بانوی جهان ستاد یادواره شهدای ارسباران جهان شناسی رهرو شهیدان

فردی که با بسم الله از روی آب گذشت

اثر و ارزش "بسم الله" گفتن

بسم الله الرحمن الرحیم

در آموزه‌های دینی به ما یاد داده‌اند که وقتی می‌خواهی کاری را شروع کنیم؛ با نام خدا آغاز کنیم. چرا که در روایت آمده است هر کاری که بدون نام و یاد خدا آغاز شود ابتر می‌ماند و به نتیجه نمی‌رسد.

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى‌کنیم، چه بزرگ باشد چه کوچک، بسم الله بگوئیم تا پر برکت و مبارک باشد.

گفتن ذکر "بسم الله" یعنى هم با نام خدا شروع مى‌کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى‌طلبم. هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى‌کنیم؛ خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرت‌ها است، سبب مى‌شود که از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم، مطمئن‌تر باشیم، بیشتر کوشش کنیم، از عظمت مشکلات نهراسیم و مایوس نشویم، و نیز نیت و عمل خود را پاک‌تر و خالص‌تر کنیم.

آیة‌الله مظاهری می‌فرماید که انسان وقتی‌ "بسم‌الله"‌ می‌گوید باید چهار هدف‌ در نظرش‌ باشد:

بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم‌، به‌ نام‌ خدا برای‌ عظمت‌ او.

بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم‌، برای‌ این که‌ کارم‌ مبارک‌ باشد، پربرکت‌ باشد.

بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم‌، برای‌ این که‌ در کارم‌ کمک‌ بگیرم‌ از خدا.

بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم‌، برای‌ این که‌ کارم‌ برای‌ خدا باشد، یعنی خلوص‌ و توحید افعالی‌.(1)

گفتن ذکر "بسم الله" یعنى هم با نام خدا شروع مى‌کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى‌طلبم.

حتی‌ غذای‌ شبهه‌ناک‌ را می‌شود با بسم‌ الله حلال‌ کرد. در این زمانه خوردن مال حلال خیلی دشوار است. در روایات‌ می‌خوانیم‌ در دوره‌ آخرالزمان‌ همه‌‌ رباخوار می‌شوند و آنهایی‌ که‌ خیلی‌ دور هستند بالاخره‌ رنگ‌ گرد ربا به‌ دامنشان‌ می‌رسد. خوب در این شرایط چه‌ بکنیم؟‌ با "بسم‌ الله" باید این‌ شبهه‌ را رفع‌ کنیم‌. و اگر خالص بگوییم با این "بسم الله" خیلی کارها می‌توان کرد.

در‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق فرمانده‌شان‌ آمد سراغ فرمانده ایرانی و می‌خواست او را بکشد. گفت شنیدم شما با «بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم»‌ خیلی‌ کارها می‌توانید بکنید. فرمانده ایرانی گفت‌ بله‌.

فرمانده عراقی یک‌ قدری‌ زهر که اگر  هر کجا می‌ریختند آنجا را ذره‌ ذره‌ می‌کرد؛ ‌ به کف‌ دست‌ آن ایرانی ریخت و گفت‌: اگر راست‌ می‌گویی‌ با "بسم‌ الله" این‌ زهر را بخور.

مسلم‌ بود اگر به‌ حسب‌ ظاهر می‌خورد جوارح داخلی بدنش پاره‌ پاره‌ می‌شد. آن ایرانی یک‌ «بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم‌» گفت و زهر را ریخت‌ در دهان‌ خود‌ و هیچ‌ مشکلی برایش پیش نیامد. و اینگونه بود که نقشه فرمانده عراقی، نقش بر آب شد. (2)

روزی‌ معلم‌ مکتبی‌ به‌ شاگردانش‌ ‌گفت‌ هر کس‌ «بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم»‌ بگوید؛ می‌تواند روی‌ آب‌ راه‌ برود.‌ یکی‌ از شاگردان پاکدل که سلامت‌ نفس‌ داشت و غذای‌ حلال‌خور بود؛ دید، عجب‌ چیز خوبی‌. چون او برای این که به کلاس برسد باید مسیر زیادی را طی می‌کرد تا به پل برسد و به کلاس برود.‌

یعنی هر روز باید دو سه‌ کیلومتر می‌رفت تا از روی‌ پل‌ بیاید. خیلی خوشحال شد. پس‌ وقتی‌ که‌ از مکتب‌خانه‌ بیرون‌ آمد با «بسم‌ الله الرِّحمن‌ الرِّحیم»‌ رفت‌ آن‌ طرف‌ آب‌. دیگر هر روز با "بسم‌ الله" می‌آمد و می‌رفت‌. پدر و مادرش‌‌ گفتند برای تشکر،‌ معلمت‌ را مهمان‌ کنیم‌ چون خیلی‌ به تو خدمت‌ کرده‌ است. بالاخره آقا معلم پذیرفت. ظهر مکتب‌ تمام‌ شد.‌ آمدند بروند منزل! معلم‌ به سمتی رفت که پل‌ بود. شاگرد‌ گفت‌: آقا چرا راهتان‌ را دور می‌کنید! از روی‌ آب‌ می‌رویم‌.

معلم گفت‌ از روی‌ آب‌ که‌ نمی‌شود گفت‌: "بسم‌ الله" می‌گوییم‌ و از روی‌ آب‌ می‌رویم.‌ از وقتی‌ که‌ شما این مورد‌ را‌ گفتید من‌ هر روز با "بسم‌ الله" از روی آب رفت و آمد می‌کنم.

معلم‌ آهی‌ کشید و گفت‌ آن‌ زبانی‌ که‌ تو داری‌ من‌ ندارم‌. آن‌ دلی‌ که‌ تو داری‌ من‌ ندارم‌ والا معلوم‌ است‌ که با "بسم‌ الله" می‌شود زهر را خورد و آن‌ زهر اثر نگذارد، با "بسم‌ الله" می‌شود روی‌ آب‌ راه‌ رفت‌.

خلاصه کلام این که گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» خیلی اثرات دارد و خوب است که به گفتن آن عادت کنیم چرا که در آخرت به دردمان می‌خورد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

چون روز قیامت شود به بنده خدا امر می‌شود که وارد آتش دوزخ شود، چون نزدیک دوزخ می‌شود می‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» و پا در دوزخ می‌نهد. آتش دوزخ هفتاد هزار سال راه از او دور می‌شود.

در روایت دیگری آمده چون بنده خدا را پای میزان حساب حاضر می‌کنند و نامه اعمال او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او می‌دهند در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن "بسم الله الرحمن الرحیم" داشته این ذکر را بر زبان جاری می‌کند و نامه اعمال را به دست می‌گیرد. چون نامه اعمال را می‌گشاید آن را سفید می‌بیند در حالی که هیچ نوشته و عمل بدی در او نمی‌بیند.

بنده گنهکار به فرشتگانی که حاضرند می‌گوید: در این نامه عمل چیزی نوشته نیست که بخوانم.

فرشتگان گویند: در همین نامه، تمام اعمال بد تو نوشته بود اما به برکت و میمنت "بسم الله الرحمن الرحیم" همه آنها محو شد.(3)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ذیل تفسیر سوره حمد .

2- برگرفته از سخنان آیة‌الله مظاهری .

2- منهج الصادقین، ج1، ص33 .


87/9/17::: 10:8 ع
نظر()
  
  

نامه ای به فرزندم

فرزند دلبندم،

سلامی دلپذیرتر از نسیم بهاری و خوشبوتر از گل‌های کوهساری و گرمتر از چشمه خورشید و روشنتر از سپیده‌دمان به تو تقدیم می‌دارم؛ سلامی برخاسته از پرده جان، سلامی پرورده شور و اشتیاق.

گرامی فرزندم،

ای شکوفه آرزو و بهار امیدم، امید آن دارم که چون باد همیشه تکاپوگر و چون برق، همواره ظلمت‌شکاف و چون مهر، همیشه پرتو‌افشان و چون بدر، هماره شب‌زنده‌دار و چون شباهنگ همه شب سحرخیز باشی.

 

ای دل‌پسند دلخواه،

دلم می‌خواهد چون ستاره بر لب بام هستی بدرخشی و چون کهکشان از افق‌های بلند بتابی؛ چون قلّه هیمالیا، بر آسمان سرکشی و چون شفق، نور آفتاب را در سینه خود نگهداری؛ چون ارواح پاک از فرط صفا به عرش پر گیری و چون مسیح بر آسمان عروج کنی؛ چون امواج یک لحظه از حرکت باز‌نایستی؛ چون دریا عمیق و بی‌کران باشی. دلم می‌خواهد چون صدف، پر گوهر اما خاموش باشی؛ چون براق، مرکب جان خویش گردی و آسمان‌ها را درنوردی تا پیمبر جانت را به معراج قُرب جانان برسانی. دلم می‌خواهد در اخلاص، سلمان و در زهد اباذر و در اسرار، کمیل و در شوق و استقامت حجر بن عدی، در بیان حجّت، هشام بن حکم و در علم و حکمت، مؤمن الطّاق و در عرفان و عمل اویس قَرن و در صبر و ثبات، زینب زمان باشی.

نور چشمم،

چشم دارم که کم از ذره نباشی که با همه خردی، همتی بلند دارد و تا به آفتاب نرسد، پای از سیر و دست از طلب نکشد.

ذر? خرد به خورشید رسید از سبـکی ماند سرگشـته به راه آن که سبـک‌بار نشد آشنا باش کزین پـرده خبرها شنـوی گوش بیـگانه ز اسرار، خبـر‌دار نشد.

می‌خواهم کم از نخل نباشی، نمی‌بینی که با همه ضعف و ناتوانی چه شیرین‌کار و سازمان‌دیده و پرتلاش، دوست‌نواز و دشمن‌گداز است. جز از گل‌های پاک ننوشد؛ از گل‌های هرزه و بدبو بپرهیزد و جز بر گیاهان پاک ننشیند و برنخیزد.

می‌خواهم دریا باشی نه حباب، دریا باشی که قطرات سرگردان باران و رودهای بی‌قرار و جوی‌ها و نهرهای بی‌پناه را در سینه خود جای دهی و از الطاف بی‌دریغ خویش همه را بهره‌مند سازی، حباب نباشی که سبک‌مایه و تنگ‌حوصله بوده، از پروا آکنده باشی که فرجام هوا زوال و فناست.

حباب آسا هوای خودنمائی کرد دلتنگم شدم هم صحبت دریا چو ترک این هوا کردم.چو دریا باش که ظاهرش از باطنش بهتر است؛ نه چون حباب که ظاهری آراسته دارد و باطنی خراب، بر باطن تهی خویش پرده از ریا و تزویر کشیده و سر به کبریائی برافراخته است و بدین جهت است که بد‌عاقبت است؛ نسیمی پرده‌اش بدرد و بادی آبرویش ببرد.

می‌خواهم چون شمیم گل‌های کوهستانی باشی که از خود به‌درمی‌رود و به نقطه‌های دور پراکنده می‌گردد تا از عطر خویش دل‌های پریشان را جمع و جان‌های محزون را شاد و شکفته سازد و مبادا هرگز چون شعله به گِرد خویش پیچی و چون گردباد خودمحور باشی، نبینی که شعله از خودخواهی، دور و نزدیک را بسوزد تا خود برافروزد و گردباد از خودمحوری، غبار برانگیزد و فضا را تیره سازد؟!

فرزند دلبندم،

نصیحتی خواسته بودی، چند جمله می‌نویسم شاید از آن میانه یکی کارگر افتد و تو را می‌سزد که اندرز پدر به جان بپذیری که هم تو شایسته و عاشقی و هم من، دلسوز و مشفق.

فرزندم،

بزرگترین مانع رسیدن به کمال آلوده بودن به گناه است که گناه سمّ قتّال است و اسباب وبال. هر اندازه از گناه فاصله گیری، به خدا نزدیک شوی و هر چه بیشتر گناه را ترک کنی، رضای حق را بهتر جذب کنی. حافظ می‌گوید:

 

در ره منزل لیـلی که خطرهاست در آن/شرط اول قـدم آنست که مجنـــون باشی// غوطه در اشک بزن، کاهل طریقت گویند/پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز!

عزیزم،

اول‌گام راهیان طریق حق، اطاعت فرمان و ترک عصیان است. جائی که صفی‌الله را با ترک اولائی ز بهشت می‌رانند؛ چگونه آلودگان را با آن همه گناه به بهشت فراخوانند؟! اگر می‌خواهی به قرب خدا رسی؛ باید ترک هوا کنی که صاحبان گناه، آبروئی ندارند و آنان را به کعبه رضای حق راهی نیست. بیچارگی و واماندگی و بدبختی بشر، همه از معصیت است که گناه، عامل ذلت و باعث نکبت و وسیله سلب توفیق و سبب لغزش از طریق است.

 

دعای کمیل را با تفکر در واژه واژه آن بخوان تا از عواقب شوم گناه آگاه گردی. خوب بیندیش که علی (علیه‌السلام) چه می‌گوید و آثار شوم گناه را چگونه بیان می‌فرماید. گاهی گناه، بلا نازل می‌سازد و گاه برکت می‌برد و گاه مانع رفع دعا و اجابت التماس بنده می‌گردد؛ گاهی حلاوت عبادت را از آدمی می‌گیرد که دل از گناه تیره می‌شود و توفیق از انسان دور می‌گردد. آن گاه در پایان دعا، بی‌تابی علی را با همه عصمت و طهارتش بنگر؛ درست چون مجروحی خون از بدن رفته و چون زمین‌خورده‌ای دست و پا شکسته و چون مصدومی در تصادف متلاشی گشته، دست استغاثه برمی‌آورد و فریاد برمی‌دارد و پریشان و بی‌طاقت می‌نالد که خدایا زود باش، شتاب کن، همین شب، همین ساعت، همین لحظه دستم را بگیر که می‌افتم، توفیقم بخش که این زهر هلاکم می‌کند، درمانم کن که این درد هم اکنون مرا می‌کشد. از درد به خود می‌پیچد که هر نفس، خطر مرگ تهدیدش می‌کند، ناله می‌زند و خدا را قسم می‌دهد که: «...ان تهب لی فی هذه اللّیله و فی هذه الساع کلّ جرم اجرمته و کلّ ذنب اذنبته...»

راستی چه بی‌انصافی و بزرگ‌ستمی است که انسان با مولای مهربان خویش درافتد و با آن همه عنایت و نوازش و مرحمت که از او می‌بیند، باز جرئت ورزد و فرمان او را مخالفت نماید. آه، چه بی‌شرمی از این بالاتر و چه وقاحتی از این زشت‌تر؟ و چه گستاخی از این رسواتر؟ آه، چه خجلت‌آور است که او با بی‌نیازی، ناز تو کشد و تو با آن همه نیاز، به او پشت کنی!! او تو را فراخواند و تو فاصله گیری و به عقب برگردی؛ او در حق تو، وفا کند در پی وفا، کرم کند بر سر کرم و نعمت دهد پیاپی و نوایت رساند دمادم و تو در حق او، جفا کنی بر سر جفا و جرئت‌ ورزی در پی جرئت!! دعوتش را نپذیری و محبتش را ناسپاسی کنی. کفران ورزی و سرپیچی کنی. وای و صد وای از این جسارت که او تو را جوید و خواند و تو از او در غفلت به سر بری. او به تو رو می‌آرد و تو از او بگریزی. او به گرمی پاسخت گوید و تو دعوتش را اجابت نکنی.

عزیز من،

هر گناهی جسارت به خداست. این همه جسارت را چگونه تحمل می‌کنی؟! آیا روزی می‌توانی آن را تلافی کنی. دعای توبه زین العابدین را بخوان؛ ببین و بیندیش، بخوان و بازخوان. بنگر که چگونه گناه در نظر وی عظیم و غیر‌قابل‌جبران است. می‌فرماید: «اگر آن قدر دستم را به درگاه تو بلند سازم تا بازوانم از پیکر فروافتد و اگر در برابرت به معذرت رکوع روم و آن‌قدر رکوعم را طولانی کنم تا پشتم بشکند و اگر در برابر تو آن‌قدر به خاک افتم تا مهره‌های گردنم از کار افتد و اگر تلافی گناه را همه عمر به جای نان و آب، خاک و خاکستر خورم با این همه شایسته بخشش یک گناه نگردم.»

فرزندم،

خوب در گناهان گذشته و حال خویش بیندیش و همواره آن را به یاد داشته باش و همواره هراسان و بیمناک باش که کار گناه وخیم است و عاقبتش نامعلوم. اگر تو آن را فراموش کنی، خدا فراموش نخواهد کرد. هر زمان که حالی داری، استغفار کن و از خد آمرزش خواه که پیامبر گرامی با عصمت عظیمش هر روز هفتاد بار استغفار می‌کرد. خوف از گناه علامت ایمان است که پیامبر(ص) به اباذر فرمود: «نشان مؤمن آن ست که اگر گناهی کند چنان هراسان باشد که گوئی در کنار صخره‌ای لرزان قرار گرفته که هر لحظه بیم آن می‌رود که آن صخره عظیم فروغلتد و بر او فروافتد.»

 

فرزندم،

به خود اجازه هیچ گناهی مده اگرچه خرد و حقیر باشد؛ که هر گناهی مخالفت خداست و مخالفت خدا در هر امر عظیم است و علی(علیه السلام) فرمود: «اشدّ الذنوب ما استخفّ به صاحبه؛ سخت‌ترین گناه گناهی‌ست که گنه‌کار آن را کوچک شمارد.» مگر نه این است که کوه‌های بزرگ از سنگ‌ریزه‌های خرد و دریای بی‌کران از قطرات باران فراهم می‌آید؟ شاعر عرب می‌گوید:

 

خلِّ الذنوب صغیرها و کبیرها فَهُوَ التُّقی لا تُحقِرنَّ صغیرهً ان الجِبال مِن الحِصی

و امام بزرگوار موسی بن جعفر(علیه‌السلام) فرمود: «خشم خدا در میان گناهان پنهان است، پس هیچ گناه را مرتکب مشو چه دانی شاید همان گناه کمین‌گاه خشم خداست و تو با ارتکاب آن به خشم خدا دچار خواهی شد.»

عزیزم،

گاه یک شعله موجب حریقی بزرگ می‌گردد و کبریتی خرمنی را آتش می‌زند و موئی دیده را کور می‌سازد؛ پس مبادا هیچ گناهی را کوچک شماری که در دید بزرگان معرفت هر گناهی کبیره است.

هر چند که پند در جهان بسیار است پندی دهمت که گوهری شهوار است

مشمار گنه خرد و گر چند کم است یک شعله کم آفت صد نیـــزار است

اگرچه سخن به درازا کشید، بگذار سخنی دیگر از زین‌العابدین(علیه‌السلام) که دردشناس و درمان‌دان است، در خطر گناه، برای تو بخوانم که تو فروغ چشم و آرام دل منی و دریغم آید که تو را از خطرات گناه در حدّ توان خویش آگاه نسازم. دوست دارم که تو را پیش از سقوط در چاه، بیدار سازم تا به چاه نیفتی و اگر خدای ناکرده افتادی، رهائی خویش را به سرعت چاره‌ جوئی و در چاه نمانی که ماندن همان است و هلاکت همان. در مناجات نخستین از مناجات پانزده‌گانه زین‌العابدین(علیه‌السلام) چنین می‌خوانی: «الهی البستنی الخطایا ثوب مذلّتی وَ جَلّلنی التباعد منک لباس مسکنتی و امات قلبی عظیم جنایتی؛ یعنی، خدایا گناهان لباس ذلّت و خواری بر تنم پوشانده و دوری از تو جامه بدبختی و بیچارگی در برم کرده و جنایت بزرگ من، دلم را نه افسرده که مرده ساخته است.»

در هر حال مردانه کوشش کن و به هر طریق که می‌توانی از راه مراقبه یا محاکمه یا ندامت و توبه و یا استغفار و التماس، گرد معصیت و غفلت را از آینه دل بزدای و مراقب باش تا دگر باره غبار بر آن ننشیند.


فرزند محبوبم،

از تو که کم گناه کرده‌ای و دلی پاک و باصفا داری، فراوان التماس دعا دارم. مبادا پدر گنه‌کارت را فراموش کنی، تو را به خدا می‌سپارم.

خدا‌حافظ
پدرت محمد‌حسین بهجتی


  
  

ایستگاه اول: زمان رفته

زمان

در دنیا مکانهای مختلفی وجود دارد که از نظر قداست و اهمیت با هم متفاوت هستند. مثلا در کشور عزیز ما ایران، حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مکانی است که سالانه میلیونها زائر مشتاق را پذیراست و همه آن ها دوری و سختی راه را با جان و دل پذیرا می گردند تا لحظاتی در کنار مرقد منور ایشان حضور یابند.

در طول سال هم زمانهای مختلف و متفاوتی وجود دارد. مثلا در طول هفته برای شب و روز جمعه خصوصیات ممتازی نسبت به روزهای دیگر هفته بیان شده است. اگرچه همه روزها، روز خداست ولی خود خداوند متعال برای شب و روز جمعه خصوصیت و ویژگیهای متفاوتی قرار داده است. زمان همانند ابری است که به سرعت از جلوی چشم ما در آسمان ناپدید می شود. اگر از فرصتهای طلایی که در زندگی به دستت می رسد استفاده صحیح نکردی، آن زمان و فرصت از دست رفته قابلیت بازگشت و جبران ندارد.

با این مقدمه کوتاه نظری به این روایت امام کاظم علیه السلام توجه کنیم.

«کسی که روز اول دهه ذی الحجه را روزه بگیرد، خدا برای او روزه هشتاد ماه را خواهد نوشت و اگر نه روز این دهه را روزه بگیرد، خدا برای او روزه یک عمر را خواهد نوشت»

اگر روز اول از دستت رفته اشکالی نداره که حسرت بخوری ولی می تونی از الان تصمیم بگیری که سایر روزها از دستت در نره.

اما یک نکته مهم:

گرسنگی کشیدن تنها هدف روزه گرفتن نیست. روزه و تحمل اختیاری گرسنگی یک تمرین هست. تمرین افزایش صبر و استقامت و بردباری تا در میدان زندگی و در مقابل مشکلات و سختیها و خواهشهای نامشروع نفسانی بتوانیم با اراده و اختیار ایستادگی کنیم.                                       منبع سایت تبیان

 


87/9/13::: 8:6 ع
نظر()
  
  

شهید دکتر چمران در مورد درد می گوید :

درد ، دل آدمی را بیدار می کند ؛ روح را صفا می دهد ؛ غرور و خود خواهی را نابود می کند ؛ نخوت و فراموشی را از بین می برد و انسان را متوجه خود می کند ...

چه مقدس است این درد 


87/9/13::: 8:0 ع
نظر()
  
  
سوارى مى ‏رسد!
اى دل! بشارت مى ‏دهم،خوش روزگارى مى ‏رسد
یا درد و غم طى مى ‏شود، یا شهریارى مى‏ رسد
گر کارگردان جهان، باشد خداى مهربان
این کشتى طوفان زده، هم بر کنارى مى ‏رسد
اندیشه از سرما مکن، سر مى ‏شود دوران وى
شب را سحر باشد ز پى، آخر بهارى مى ‏رسد
اى منتتظر!غمگین مشو، قدرى تحمّل بیشتر
گردى به پا شد در افق، گویى سوارى مى ‏رسد!
یار همایون منظرم، آخر درآید از درم
امیّد خوش مى ‏پرورم، زین نخل بارى مى ‏رسد
کى بوده است و کى شود، ملک غزل بى ‏حکمران؟
هر دوره آن را خواجه ‏یى، یا شهریارى مى ‏رسد
)مفتون(! منال از یار خود، گر با تو گاهى تلخ شد
کز گل بدان لطف و صفا، گه نیش خارى مى‏رسد!

خاک قدوم

کى مى ‏شود به صورت ماهت نظر کنم؟
دل را ز نور تو رشک قمر کنم؟
عمرى در انتظار نشستم؛ چه مى ‏شود
از کوچه ى وصال تو روزى گذر کنم؟
روزى به جاى پاى تو گر چشمم اوفتد
خاک قدوم پاک تو کحل بصر کنم
خود را به خاکسارى دستگاه قدس تو
در پیشگاه خالق خود مفتخر کنم
در حسرت وصال تو جانم به لب رسید
کى مى ‏شود به جانب کویت سفر کنم؟
تا چند ز آتش غم هجر تو همچو شمع
دامن ز اشک چشم به ره مانده تر کنم؟
این بوده آرزوى من اندر تمام عمر
در خدمت تو روز و شبم را به سر کنم؟
هر لحظه ‏اى که با خطرى روبرو شوم
با نام دلرباى تو دفع خطر کنم
زان رو به آستانه ى تو »ملتجى« شدم
تا کسب اعتبار از این خاک در کنم

ستاره ى موعود
اگر چه غایبى اما حضور تو پیداست
چه غیبتى است؟ که عطر عبور تو پیداست
مقام گلشن اشراق، نافه خیز از توست
بلى!شفاعت انسان به رستخیز از توست
تو کیستى که چو نام تو در کتاب شود
ز شرم فاجعه، شمع عدالت آب شود
تو کیستى که قیامت، قیامت کبرى ست
تو کیستى که قیامت ز قامتت پیداست
تو کیستى که»یداللَّه«؟در تنت جارى است
زبان قاطع شمشیر عدل تو کارى است
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپید شد ز فراق تو سنگ فرش پگاه
خدا به دست تو دادست عدل عالم را
سپرده نیز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گیتى، سرآمدت خوانند
تویى که قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
که در ضمیر تمامّى مردگان جان داد
الا ستاره ى موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تیره ى هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گرده ‏هاى بشر تازیانه را بردار

گفتگو
گفتم که: روى خوبت از من چرا نهانست؟
گفتا: تو خود حجابى ورنه رخم عیانست
گفتم: مرا غم تو، خوشتر ز شادمانى
گفتا که: در ره ما، غم نیز شادمانست!
گفتم: فراق تا کى؟ گفتا که: تا توهستى
گفتم: نفس همین ست، گفتا: سخن همانست
گفتم که: حاجتى هست، گفتا: بخواه از ما!
گفتم: غمم بیفزا، گفتا که: رایگانست!
گفتم: ز )فیض( بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا: نگاه دارش، غمخانه‏ى تو، جانست

سایه ى دیوار

یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسى شود، آن خسته که بیمار تو باشد
از چشمه ى خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لبْ تشنه دیدار تو باشد
خوابى که بِهْ از دولت بیدار توان گفت
خوابى ست که در سایه ى دیدار تو باشد
هر چاک قفس از تو خیابان بهشتى ست!
خوش وقت اسیرى که گرفتار تو باشد
بر چهره‏ى گل پاى چو شبنم نگذارد
آن راهروى را که به پا، خار تو باشد!
)صائب( اگر از خویش توانى بدر آمد
این دایره‏ ها نقطه ى پرگار تو باشد

وارث على
اى گل انتظار یامهدى
تازه ‏تر از بهار یامهدى
اى ز نسل على و آل‏اللَّه
بهترین یادگار یامهدى
جمعه ‏هامان چقدر طولانى است
بى تو با انتظار یامهدى
اى خوش آن جمعه که با این دل زار
باتو گیرد قرار یامهدى
آنچه خوبى که آفریده خدا
در تو شد آشکار یامهدى
تو بیا و تمام عصمت را
به تماشا گذار یامهدى
کاش مى ‏شد شود همین جمعه
جمعه ى وصل یار یامهدى
در دفاع از حریم مرتضوى
وارث ذوالفقار یامهدى
کن تو فتح دوباره‏ ى خیبر
حیدر روزگار یامهدى
شیعه بى پناه مى‏باشند
به تو امیدوار یامهدى

اى غایب از نظره
اى غایب از نظرها کى مى ‏شود بیایى
ما را ز غم رها کن بر درد ما دوایى
اى حُسن بى نظیرت کرده مرا اسیرت
نادیده در کمندم دردا از این جدایى
من در خیال خالت در حسرت نگاهم
ترسم که طى شود عمر اى نازنین نیایى
خود باعث حجابم بس که دلت شکستم
شرمنده ى تو هستم تو غایب وفایى
شکرا که این سعادت بر من شده عنایت
این تاج افتخارم داده به من بهایى
جانا به جان زهرا بر»سالکت« نگاهى
ثابت قدم بماند در راه کبریایى

خم ابرو
یارب این آرایش خلقت به یمن روى کیست؟
وین منظم چرخ دراز خم ابروى کیست؟
مقصد لولاک را دانستم و افلاک را
تار و پود خلقت آیا طرّه ى گیسوى کیست؟
خلقت افلاک باشد از طفیل پنج تن
خلقت آن پنج تن خود از طفیل روى کیست؟
چارده محور، تو بر گردونه ‏ى هستى زدى
گردش گردونه آیا جز تو با نیروى کیست؟
آنکه باشد آخرین محور بر این چرخ کمال
غیر قائم تا قیامت، قامت دلجوى کیست؟
بود از خلقت، تو را مقصد، عبودیت ولى
قدرت آن بندگى امروز در بازوى کیست؟
عالمى را چشم امیدست بر باغ جنان
آنکه دل دارد هوایش جلوه ى مینوى کیست؟
شهره ‏ى آفاق باشد دیده‏ ى جادوى حور
حور را مسحور، چشم از نرگس جادوى کیست؟
زلف شب مى‏گردد عطرآگین ز شبنم، دم به دم
این همه عنبر فشانى از شکنج موى کیست؟
شام هجران مى‏ دمد بوى نسیم صبح وصل
این نسیم است از کدامین سو و این بو، بوى کیست؟
لاله ‏هاى سرخ خونبارند در راه وصال
این خط خونین مگر در امتداد کوى کیست؟
مقدم مهدى ست گلباران و با خون لاله گون
ورنه اینسان عالم آرا طلعت نیکوى کیست؟
عاشقان را سوى او باشد همه چشم )امید(
دیده ى حق بین او تا آنکه بینى سوى کیست؟

وارث نور
صبحى دگر مى ‏آید اى شب زنده داران!
از قلّه ‏هاى پر غبار روزگاران
از بیکران سبز اقیانوس غیبت
مى ‏آید او تا ساحل چشم انتظاران
آید به گوش از آسمان: اینست مهدى!
خیزد خروش از تشنگان: اینست باران!
با تیغ آتش مى‏ درد آن وارث نور
در انتهاى شب گلوى نابکاران
از بیشه زار، عطرهاى تازه آید
چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
آهنگ میدان تا کند او، باز ماند
در گرد راهش مرکب چابکسواران
آیینه ى آیین حق! اى صبح موعود!
ماییم سیماى ترا، آیینه داران

گل بى خار

بیا اى عاشقان را دلبر و دلدار، مهدى جان
خریدار توام اى یوسف بازار، مهدى جان
بیا مپسند عالم را پریشان همچو گیسویت
بده رنگ سحر، دیگر به شام تار، مهدى جان
بیا تا بشکفد در باغ دلها غنچه ى امید
تو مپسند اى گل بى ‏خار، ما را خوار، مهدى جان
ز هجر گل بود بلبل غمین وقت خزان، اما
منم بى تو بهار و هم خزان افکار، مهدى جان
بیا اى منتظر ما را تو بنگر، منتظر بر ره
عیان بر ما شود کى وعده ى دیدار ، مهدى جان
ببین یارا سرشک غصه ى هجر تو عمرى هست
که کرده جام چشمان مرا سرشار، مهدى جان
بیا دورى روى تو عمرى هست، برخیزد
ز دلها شعله شعله، آه آتشبار، مهدى جان

خطر عشق
ما را به جز خیالت، فکرى دگر نباشد
در هیچ سر خیالى زین خوبتر نباشد
کى شبروان کویت، آرند ره به سویت
عکسى ز شمع رویت تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
کردیم، تا کسى را بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، شهد و شکر نباشد
در کوى عشق، جان را باشد خطر اگرچه
جانى که عشق باشد، جان را خطر نباشد
دانم که آه ما را باشد بسى اثرها
لیکن چه سود وقتى کز ما اثر نباشد؟
در خلوتى که بیند عاشق جمال جانان
باشد که در میانه غیر از نظر نباشد

زارى دل
اى که از عشق تو آغاز شده زارى دل
گاهگاهى نظرى کن به گرفتارى دل
اى طبیب دل بیمار و پریشان حالم
از سرِ لطف بیا گه، به پرستارى دل
دارم از دیده ى خونبار، سپاس فراوان
چونکه با اشک کند همدمى و یارى دل
چون دل غمزده ‏ام را نبود غمخوارى
مى‏ خورد غم ز ترحّم غمِ‏ غمخوارى دل
تو که دل را به نگاهى بِربُودى ز کفم
کاش مى ‏آمدى اى دوست به دلدارى دل
دل چنان سوخت که خاکستر او رفت به باد
به وفادارى ما بین و وفادارى دل
»هاشمى« رَه بحر یمش نتوان برد دگر
چونکه مسدود شده راه ز بسیارى دل

جامه ى تقوا
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه! که تار و پود آن رفت به یاد عاشقى
جامه ى تقویى که من در همه عمر، بافتم!
بر دل من ز بس که جا تنگ شد از جدائیت
بى تو به دست خویشتن سینه ى خود شکافتم
از تَفِ آتش غمم صد ره اگرچه تافتى
آینه سان به هیچ سو، رو ز تو بر نتافتم
یک ره از و نشد مرا کار دل حزین روا
)هاتف(! اگر چه عمرها در ره او شتافتم

رحمت الهى
گفتم: شبى به مهدى، بردى دلم ز دستم
من منتظر براهت، شب تا سحر نشستم
گفتا:چکار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل وصل خود را بر روى تو نبستم
گفتم: دلم ندارد بى تو قرار و آرام
من عقده ى دلم را امشب دگر گسستم
گفتا:حجاب وصلم باشد هواى نفست
گر نفس را شکستى، دستت رسد بدستم
گفتم: ببخش جرمم اى رحمت الهى
شرمنده تو بودم، شرمنده‏ى تو هستم
گفتا: هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده ى تو دیدم، چشمان خود ببستم
گفتم: که »هاشمى« را جز تو کسى نباشد
چون تیر از کمان هر آشنا بجستم
گفتا: مباش نومید از خانه‏ى امیدم
من کى دل محبّ شرمنده را شکستم؟

صبر کن، صبر!
بسر آمد شب هجران و، سحر نزدیک است
صبرکن، صبر! که هنگام ظفر نزدیک ست
رحمى اى باد خزان، کز اثر همّت اشک
نو نهالى که نشاندم، به ثمر نزدیک ست
همه را در رخ یاران، نگران مى ‏بینم
مگر این قافله را وقت سفر نزدیک ست
وقت آنست که همت طلبیم از در دوست
که بس از قافله دوریم، خطر نزدیک ست
گرچه دور ستاره کعبه ى مقصود، ولى
آزمودیم که بر اهل نظر نزدیک ست
ناله ‏هاى جرس قافله پرشور شده ست
همسفر! کعبه ى مقصود مگر نزدیک ست
هست تا گوهر دین در صدف غیب نهان
صدف چشم‏تر ما به گهر نزدیک ست
هست تا گوهر دین در صدف غیب نهان
صدف چشم‏تر ما به گهر نزدیک ست
گفتم: از هجر رخت جان به لب آمد، گفتا:
ناله‏ى سوخته جانان به اثر نزدیک ست
پرو بال من و )پروانه( بسوزید چو شمع
که سرآمد شب هجران و، سحر نزدیک ست

87/9/10::: 11:12 ع
نظر()
  
  

- هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.

                                                                                                                                   مقام معظم رهبری

 

بیست و نهمین سالگرد تشکیل بسیج به فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) بر تمامی بسیجیان مخلص مبارکباد


87/9/5::: 11:36 ع
نظر()
  
  

غیبت گناهى است که غیبت کننده به تنهایى نمى‏تواند آن را انجام دهد. پس شنونده غیبت در تحقق این گناه سهیم است؛ مگر آن که با غیبت کننده مخالفت کند و او را از غیبت باز دارد و در جایى که نمى‏تواند با او مخالفت نماید و او را از غیبت منع کند باید از شنیدن غیبت خوددارى نماید و در قلب خویش با غیبت کننده مخالف باشد.

 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَن رَدّ الخَلایق عَن عَرض اَخیهِ بِالغیبِ کانَ حَقاً عَلى اللَّه اَن یرد عَن عِرضِهِ یَومَ القیامة.(1)

 کسى که مردم را از تعرض به آبروى برادرش در غیاب او باز دارد بر خداوند است که در روز قیامت آبروى او را نگه دارد.»

 امام باقر(علیه السلام) در این باره فرمودند: «مَن اَغتیب عِنده اَخوهُ المُؤمِن فَنصره و اَعانه نَصره الله فِى الدنیا و الاخره و مَن لَم یَنصره و لَم یدفع عنهُ و هو یَقدر عَلى نُصرته و عَونه خَفضه الله فى الدنیا و الاخره

 کسى که چون برادر مؤمنش را در نزد او غیبت کنند او را یارى دهد خداوند او را در دنیا و آخرت یارى مى‏دهد و کسى که او را یارى نکند و بدگویى را از او دفع ننماید در حالى که بر یارى او تواناست، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار خواهد کرد.


87/8/22::: 3:25 ع
نظر()
  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ اما من وا مانده این عالم خاکی باز هم جا ماندم . میخانه را نبستند جام مرا شکستند ...
+ بهره ما از ماه رجب چیست ؟
+ در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی وحق تعالی را میزبان! همه غصه ها می رودچون هزارغصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر نداردهزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد http://tabehesht.parsiblog.com