فصل سرما بود ، بوته های نرگس باغچه کوچک حیات خانه مان داشت ثمر می داد آن سو تر هم دیر گاهی بود که زیتونهای سبز از پیکر خسته و دردناک درخت زمان رها شده و به زمین می افتادند . آن روزها هم آغاز جوانه زدن برگهایی نو و روئیدن زیتونهای نورس بر شاخه های زخمی درختان بود ! " والتین و الزیتون و طور سینین و هذا بلد الامین ..." در وسعت دشت یقین کسی فریاد می زد : " منم مهدی ! فرزند روح الله . سالهاست تشرف یافته ام به اسلام ، سالهاست شرافتم شیعه علی (ع) بودن است و سالهاست منتظرم ، منتظر مهدی (عج) ..... قلبش از هجوم تاریک بی حسی ، راه نجات می یافت و از چنگال لاشخورهای بشریت و کرکسهای انسان ستیز هوای پریدن داشت . وقتی نفس نفس می زد ، بند بند وجودش شهادتین می گفت . گویی سالها آماده این لحظات بود ... " اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله "کتابخانه دانشگاه پرینستون را به یاد آورد ، قرآن را وقتی برای اولین بار دیده و خوانده بود . . سفارت ایران و آن روز یک شنبه ، وقتی گفته بود : " خداوند هر در بسته ای را می گشاید ! " وقتی سند تشرف به مذهب شیعه دریافت کرده بود ! به دیوانگی متهمش کردند و او را به بیمارستان روانی ها بردند تا پزشکان صهیونیست از او مراقبت کنند !! او فرار کرده و آمده بود ایران . به منزل امام (ره) رفته بود و بوسه عشق آقا ، مثل داغ عاشقی ، روی پیشانی بلندش نقش بسته بود . وقتی در شورای مدیریت فیات او را کنار گذاشتند و پسر عمویش امبرتو را سرپرست امور کردند و زمانی هم که پسر عمو مرد خواهر زاده صهیونیستش جان الکان را سرپرست اموال کردند ! آن لحظه های آخر ، به یاد می آورد که همین چند روز پیش تصمیم گرفته بود بیاید ایران و علوم دینی بیاموزد . از ارث که محرومش کرده بودند ! تهمت افسردگی و اعتیاد و قاچاق و دیوانگی هم به او زده بودند ! چه بهتر که زوددتر می آمد و در راه عقیده و ایمان تلاش می کرد . هیچ کس نمی داند آن خوک های کثیف با او چه کردند و چگونه جان مقدسش را از تن رها و رهسپار قرب الهی کردند . . و چه غم انگیز که بیست و شش سال ، در اوج محکومیت و تهمت به خاطر عقیده ای راستین زندگی کند و در آخر هم عین مسلمانی ، در قبرستان کافران مسیحی دفن شود ...!!چه خیال خامی ؟! چه احمقانه می اندیشند ! کسی چه می داند ، شاید اکنون در بهشت برزخی ات طلبگی می کنی ! آماده می شوی برای رجعتی سبز ؛ آماده می شوی که باز گردی و بار دیگر شاید آین بار در رکاب مولابت مهدی فاطمه (س) ، شهید گردی .
مهدی عزیز ! شهادتت مبارک .
اللهم : عرفنی نفسک فانک لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک
اللهم : عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک
اللهم : عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی