اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لا بنون
امان از اون روزی که نه مال بدرد می خوره و نه فرزند فقط با یه کفن منو از این دنیا می برند هر چی دارم باید بزارم و برم عنوان شهرت ثروت فرزند همه را باید بزارم برم اونی که بدردم می خوره فقط حسینه . انشا ا ... آقا خودش کمکم می کنه . آقا جونم تو به من قول دادی بیای چشم انتظارت ارباب....
الا من اتی ا... بقلب سلیم ...
و اسئلک الامان یوم یعرف المجرمون بسیماهم
همه از چهره ام می فهمند چکاره بودم همه می فهمند من گنهکار بودم یا خوب بودم نکنه نامه عملم رو به دست چپم بدهی ...
وقتی کسی « مسئول » می شود به دو معنی است یکی اینکه پست و مقامی بدست می آورد و به ریاست و وزارت و وکالت و معاونت و مدیریتی می رسد ، معنای دیگرش آنست که نسبت به بعضی امور و عملکردهایش مورد بازخواست و « سئوال » قرار می گیرد و « مسئول » است .
و ... این معنی اغلب فراموش می شود و مسئولان گاهی در پیچ و خم اشتغالات روزمره از یاد می برند که اگر بر مردم رئیس و بالادست اند ، در پیشگاه خدا بنده اند و فرودست . اگر فرمان می دهند ، خودشان هم تحت فرمان خدایند ، اگر بازخواست می کنند ، خود نیز مورد بازخواست پروردگارند .
گاهی یک قطره از احساس « بندگی » کوهی از غرور و غفلت را ذوب می کند گاهی یک لحظه « بیداری » حباب یک عمر خواب و خیال را می شکند . چه مغتنم و پربهاست ، لحظه ای که یک مسئول ، در حیاط خلوت دلش و گوشه ای از کارهای روزانه اش ، دقایقی با خدای خویش خلوت کند مثل کسی که روبروی اینه می نشیند تا خود را خوب ببیند ، در برابر « آینه عبودیت » بنشیند و به « سیمای بندگی » خود به دقت بنگرد ...
آخرت خود را برای دنیای مردم باختن ، هیچ مقرون به صرفه نیست و از خود و خدا غافل شدن و به مردم پرداختن هم از فرزانگی نیست .
نکند چنان شده باشیم که ؛
بگذاشته ایم آنچه برداشتنی است برداشته ایم آنچه بگذاشتنی است
باشد که غبار نسیان و غفلت بر دل ننشیند
و اگر نشسته است ، برخیزد !...